- بی نفس
لاهثٌ
معنی بی نفس - جستجوی لغت در جدول جو
- بی نفس
Breathless, Breathlessly
- بی نفس
sans souffle
- بی نفس
息切れした , 息ができずに
- بی نفس
außer Atem
- بی نفس
бездиханний , без подиху
- بی نفس
bez tchu
- بی نفس
喘不过气的 , 喘不过气地
- بی نفس
sem fôlego
- بی نفس
senza respiro, senza fiato
- بی نفس
sin aliento
- بی نفس
buiten adem
- بی نفس
숨이 가쁜 , 숨을 쉬지 못하고
- بی نفس
หอบ , หายใจไม่ออก
- بی نفس
kehabisan napas, tanpa napas
- بی نفس
बेदम , बिना सांस लिए
- بی نفس
ללא נשימה
- بی نفس
بے سانس , بے دم
- بی نفس
নিঃশ্বাসহীন , শ্বাসরুদ্ধ
- بی نفس
bila pumzi
- بی نفس
бездыханный , без дыхания
- بی نفس
nefessiz, nefessizce
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(نَ)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + نفع، بدون سود. بی فایده. بی بهره:
نفع و ضر و خیر و شر از کار و بار مردمست
پس تو چون بی نفع و خیری، بل همه شری و ضر؟
ناصرخسرو.
و رجوع به نفع شود
نفع و ضر و خیر و شر از کار و بار مردمست
پس تو چون بی نفع و خیری، بل همه شری و ضر؟
ناصرخسرو.
و رجوع به نفع شود
(نَ فَ)
لغت نامه دهخدا
حالت و چگونگی بی نفس. عجز. اضطرار. خموشی از ناتوانی:
یکسو افکن ز طبع بی نفسی
تات باشد چو روح قدر و خطر.
سنائی.
و رجوع به نفس شود
یکسو افکن ز طبع بی نفسی
تات باشد چو روح قدر و خطر.
سنائی.
و رجوع به نفس شود
آنچه نمک ندارد، آنکه شکل یا حرکاتش توجه کسی را جلب نکند بی لطف مقابل ملیح نمکین
گنده دم گنده دهان بد روان آلوده روان بد فطرت بد نهاد بد سرشت، شهوت پرست
جاندار، ذی روح